تنهام؟

اینجا احساس تنهایی میکنم
تو دنیای واقعی کم تنها بودم:|
این حس لعنتی به دنیای مجازیم هم پا گذاشته:(

+چقدر امشب حسای بد و ناجور اومدن سراغم...
نه به دیشب و اون حس عالی!!!!!!!
نه به حال و روز امشبم:|
چقدر دنیای ما زنا عجیب غریبه
با یه نخود چی سردیمون میشه و با یه کشمش گرمی:(
تنها نیستی توی دنیای واقعی خدا هس 
اینجام من هستم علی الحساب

:)

گلی جونم
چیشد که به همچین حسی رسیدی عزیزم؟
خدانکنه تنها باشی پ ما شلغمیم؟

نمیدونم آجی:(
اع
اینجوری نگوووووو:(
شلغم چیه؟
شما عزیزدل منی^_^

۰۹ شهریور ۰۸:۲۹ کارمند کوچولو شهر سکوت
آخ آخ دقیقن حس منو داری.
حس میکنم تو دنیای مجازی هم دوستامو از دست دادم.
منم دیروز انقده گریه کردم
هق هق

درمورد بعضی از بچه ها منم این حس رو دارم
حس اینکه از دستشون دادم:(
چرا عزیزم؟
قربونت برم:(

منم هستمااااااااااااااااااااا
ولی جدی خیلی بعضی از ماها ی دفعه احساس تنهایی عجیبی میکنیم :((

قربون بودنت:)
مرسی عزیزم
آره واقعن
خیلی وقتا من این احساسو دارم
حتی وقتایی که تو جمع بودم:(

عاقا پس من چیم؟؟؟
این از مجازیششش لازم باشه توی دنیای واقعیم حضور پیدا میکنم
دیگه حرفی هست؟؟

شوما جیگر منی^_^
فدای تو

میدونی من گفتم حس تنهایی
آدم ممکنه دور و برش شلوغ باشه ولی بازم این حس رو داشته باشه:(
نخیر
مگه میشه رو حرف شوما حرفی زد؟
من که جراتشو ندارم خخخخ

۰۹ شهریور ۱۱:۰۸ کارمند کوچولو شهر سکوت
همین خانوم بالایی هم جزء دوستایی هستن که حس میکنم از دست دادمش.
اوهوم.
همین بالایی خخخ

آهااااااااای خانوم بالایی:)
با شوما کار دارن مث اینکه خخخ
بله شما رو میگن^_^
خود شما!!!!

۰۹ شهریور ۱۱:۴۶ نیلوفرجون
بعدمدتها سلام.  رمزتو عوض کردیا. من ندارمش.  به بلاگ خوش اومدی. 

بعد مدتها علیک سلام:)
خیلی وقته که عوض شده:(
فرستادم برات^_^
ممنونم نیلو جون:)

ازتنهایی نگو که الان زارمیزنم وبلاگتو اب میبره 

ای بابا
زار نززززززززن خخخ
وبمو تازه ساختم
هنو قسطاش مونده بااااا خخخ

تو روووحت مهری...
نبینم ازین حسای بیخود بکنیااااا
ینی چی این حرفااااااا !!!!!
اییییشششش....

واقعا که خخخ
خجالت بکش مهری:|
ینی چی این حسا؟؟؟

۱۱ شهریور ۲۰:۰۲ خانوم زرافه
حضور خدا همیشه و همه جا همراهتون :)
۱۷ شهریور ۰۸:۲۸ کارمند کوچولو شهر سکوت
چقدر نوشتیییییی
کی بخونم این همه رو؟؟؟؟

تو دیر به دیر میای خوب:(
اول هفته میای میری دیه تااااااااااااااااا آخر هفته ی بعد خخخ

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آخرین مطالب
نقطه سر خط....
اعتماد!!!
اینگونه شب را به صبح رساندیم
سالگرد عاشقانه ترین اتفاق زندگیمون
بعد یک امتحان سخت!
خوش تر از دوران عشق ایام نیست....
بیست و پنج آذر نود و چهار
گلی جان وارد میشود^______^
عجله ای نوشت...
عشقولی جان هایم^_^
پربیننده ترین مطالب
:(
پست ثابت
اینگونه شب را به صبح رساندیم
رمز...
من برگشتم^_^
عشقولی جان هایم^_^
عجله ای نوشت...
اعتماد!!!
گلی جان وارد میشود^______^
:)
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
ماجراهای خونه یک بانو پاییزی
کارمند کوچولو
نسیم جان
نازبانو جان
خانوم خونه عزیز
دلارام عزیزم
زاهارا جون
دل نوشته های باران
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان